|
دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, :: 15:5 :: نويسنده : زهرا
روزگار سختي است
آدمها خشكند ... حقايق تلخند ..... روياها شوكران !
جوي هاي روان تنگ اند و درختان قطور ضعيف !
خورشيد گرم است و سوزان .. ماه بي خيال و فروزان !
مي دانم . من مي دانم . تو هم مي داني ... همه مي دانند ... روزگار عجيبي است !
انسانها در ميان خرابه هايي كه زيبايشان مي نامند مي زيند و به آن عشق مي ورزند.
و اينچنين بر حقارت خود دامن مي زنند ...
و من به دور از هياهوي آدمك هاي دل خوش ... همچنان در خود فرو مي روم.
هر چه بيشتر در ميانشان مي زيم دورتر مي شوم و غربيه تر !
آري ... معصوميت كودكيهايم گم شده است،
اما من هنوز هم همان كودك عاشقم و ساده دل ...
و همچنان در انتظار...
در انتظار ظهور باغي از جنس اقاقي...
كه مرا از خود و خويشتن ها برهاند و به سر منشا خود بازگرداند.
و رسيدن به خدايي كه در اين نزديكيست ...
نظرات شما عزیزان:
سلام.با یه خبر خیلی خوب آپم...نظر یادت نره دوستم
![]()
بسيار زيبا بود.
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |